۱۳۸۹ آذر ۶, شنبه

قرآن اذعان می کند: محمد پیامبری برای قوم عرب و اسلام دینی برای قوم عرب بوده

مدتها بود برایم محرز شده بود اسلام در زمان خودش دین مفیدی بوده اما فقط در دوران خودش مفید بوده و برای مردمی که برایشان نازل گردیده چون واقعن به زبان همان مردم صحبت کرده به زبان همان مردم مثال آورده و در حد فهم همان مردم مسائل را تشریح کرده است. اما یکبار تصمیم گرفتم در قرآن هم جستجویی کنم تا ببینم قرآن در این مورد چه می گوید. در کمال تعجب به این نتایج حیرتناک رسیدم»

سوره ابراهیم
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللّهُ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۴﴾ 
و ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم تا [حقايق را] براى آنان بيان كند پس خدا هر كه را بخواهد گمراه می سازد و هر كه را بخواهد هدايت مى‏كند و اوست عزیز حكيم
{تفسیر نمونه بیان می دارد برای اینکه از این آیه جبر استنباط نگردد بلافاصله آمده است که خدا عزیز حکیم است!!!!! به نظر من واقعن اسلام بدون حضور فقها غیر قابل فهم می بود!!!}

سوره شوری
وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ ﴿۷﴾
و بدين گونه قرآن را عربى به سوى تو وحى كرديم تا [مردم] مكه و كسانى را كه پيرامون 70;نند هشدار دهى و از روز گردآمدن [خلق] كه ترديدى در آن نيست بيم دهى گروهى در بهشتند و گروهى در آتش
{ام القری نام دیگر مکه است. اما در تفسیر نمونه اینگونه توضیح داده شده که چون زمانی تمام کره زمین را آب پوشانده بوده و اولین جایی که سر از آب درآورده مکه بوده است! به همین جهت مکه به عنوان مرکز زمین و «حولها» به معنای سایر نقاط کره زمین است! پس در مورد اصل جهانی بودن اسلام خدشه ای وارد نمی کند!!}

سوره شعرا: و اگر آن را بر برخى از غير عرب زبانان نازل مى‏كرديم (۱۹۸) و پيامبر آن را برايشان مى‏خواند به آن ايمان نمى‏آوردند (۱۹۹) اين گونه در دلهاى گناهكاران [انكار را] راه مى‏دهيم (۲۰۰) كه به آن نگروند تا عذاب پردرد را ببينند (۲۰۱)
{توضیح تفسیر نمونه: چون در قوم عرب تعصب قومی افراطی وجود داشت اگر اسلام بر زبان یک غیر عرب نازل می شد مردم عرب به علت تعصب قومی به این دین ایمان نمی آوردند! (به نوعی تفسیر نمونه بر این واقعیت که در اصل دین اسلام برای قوم عرب خلق شده صحه می گذارد)}
   

۱۳۸۹ آذر ۴, پنجشنبه

چگونه دو متر پارچه آینده یک ملت را تباه کرد . . .


يادم مياد دوران راهنمايي که بودم با انجمن اسلامي تابستون رفته بودم اردو.
يه هفته اي اردو بوديم. به هر حال بودجه بی حساب کتاب سپاه بود که خرجمون مي شد و بسيار خوش مي گذشت! آخوندي هم همراه ما بود توي اردو. جهت ارشاد ماها و ياد دادن احکام!
يادمه يه روز تصميم گرفتم کارکاتور يکي از بچه ها رو بکشم بزنم به ديوار همه ببينن يخورده حال کنيم! از عجايب روزگار اين کاريکاتور من، اصلن شکل اون یارویی که مي خواستم بکشم نشد. کاغذ و ورداشتم کاريکاتورم رو يه کم ور انداز کردم يهو توي ذهنم واسه کاريکاتوري که کشيده بودم يه عمامه گذاشتم. ديدم اي دل غافل، اين کاريکاتور ما چقدر شبيه اين يارو آخونده ست!!!!!
چشمتون روز بد نبينه دور از چشم آخونده رفتيم مشورت کرديم با سرپرستمون گفتم اين کاريکاتوره ماجراش اينجوريه. اشکال نداره کاريکاتور حاج آقا رو بکشم؟ يه چيزي در جوابم گفت که هنوز که هنوزه با اينکه 15 سال ازون ماجرا گذشته وقتي به يادم مي ياد تنم مي لرزه. بدجور به فکر فرو مي رم. مي بينم ريشه خيلي از مشکلات اجتماعي مون توي همين يه جمله نهفته است.
بهم گفت: نه فلاني، نمي شه، حاج آقا لباس پيغمبر تنشه. نمي شه اين لباس و مسخره کرد. . . .
اونروز بعد از شنيدن اين جمله تنها ناراحتي م این بود که نمی تونم اون کاریکاتوری که دوست دارم رو بکشم اما الان وقتی اون ماجرا رو یادم میاد غم و غصه و فکر بعلاوه گوگیجه(!) تمام وجودم و می گیره.




حکومت با نقد کردنه که راه درست رو پیدا می کنه و از انحرافات و استبدادات(!) دور می شه. خب معلومه. حکومتی که نقد نشه مستبد می شه. خیلی خیلی ساده ش می شه این: حکومت باید، باید، باید نقد بشه.
حالا شما بیا حکومت رو با یه امر قدسی که همون دین باشه پیوند بزن. امر قدسی نه نیازی به نقد داره و نه حتی می شه اون رو نقد کرد. چرا؟ سوای مقدس بودنش که از اسمش کاملن هویداست دین ریشه دنیایی نداره. یه سری مطالب از جانب خدا اومده که بنده ی خدا باید بدون چون و چرا اطاعت کنه تا بره به بهشت. پشت هر حکم آسمونی هم یه دلیل آسمونی خوابیده. مثلن: «با فرستادن هر صلوات هفتاد فرشته برای تو در بهشت صلوات می فرستند.»
فرستادن صلوات که همون حکم آسمونیه. بقیه اجزاء جمله یعنی فرشته و بهشت ریشه مادی ندارند که بشه اونها رو نقد کرد! قابل اثبات و نفی نیستند که بشه در موردشون صحبت کرد.
حالا کلن بی خیال بحثای فلسفی ش که بشیم وقتی حکومت با دین پیوند می خوره احکام دینی می شه احکام حکومتی. پس هیچ کدوم قابل نقد نیست. خدا گفته. ما چیکاره ایم؟ حتمن حکمتی پشتش هست. حالا هزار بگو حقوق زن، حقوق سایر ادیان، حقوق کودکان، دیه، ارث، قصاص، سنگسار، جانشین خدا، ولایت، . . . .
شما چی رو می خوای نقد کنی؟!
خلاصه کنم:
 تا وقتی اون دستمال سفید یا سیاه روی سر سردمداران حکومته وضع همینی هست که الان می بینین. بدتر نشه شک نکنین بهتر نمی شه.
از ما گفتن بود. حالا شما خواه پند گیر خواه برو کاریکاتور بکش!!!

۱۳۸۹ آبان ۳۰, یکشنبه

وقتی خیاط در کوزه می افتد: انتقاد شدید لاریجانی از انعکاس نامناسب اخبار مجلس!

برنامه ی چراغ رو که یادتون میاد؟
مربوط هست به تخریب چهره های روشنفکر در زمان دولت اصلاحات
خبرهای تمسخر آمیز صدا و سیمای لاریجانی رو از مجلس ششم و ماجرای تحصن نمایندگان که به خاطرتون هست؟

الان لاریجانی جاش عوض شده. شده رییس مجلس. داره انتقاد می کنه که چرا اخبار مجلس رو کج و معوج انعکاس می دین! داره از اخبار صدا و سیمای ضرغامی انتقاد می کنه.

خدایا! ای خدایی که به بود و نبودت مطمئن نیستم. هزارن باز شکر از کرمت!!!!


اینهم لینک مطلب از سایت خود لاریجانی. بنده خدا از دار دنیای رسانه واسش همین یه سایت باقی مونده!!!!

۱۳۸۹ آبان ۱۹, چهارشنبه

چند خاطره از خدمت سربازی ام (حقایقی تلخ از درون نیروی انتظامی)

نیروی افتضاحی ایرانیم. این جمله برای تمامی کسانی که در نیروی انتظامی خدمت کردند آشناست. اگه به جای «افتضاحی» کلمه «انتظامی» رو بذاریم اونوقت می شه یک مصرع از سرود نیروی انتظامی که در صبحگاه ها و مراسم های این ارگان پخش میشه. اما خب. اکثر قریب به اتفاق سربازانی که توی نیروی انتظامی خدمت کردند این مصرع رو به همون شکل که در بالا نوشتم زمزمه می کردند.

یک سالی هست که خدمتم تموم شده. طبیعی هست که نمی تونم اسم محل خدمتم رو بگم چون جونم رو دوست دارم.

اما چند خاطره کوتاه و شاید جالب برای بقیه تا بدونند توی نیروی انتظامی یه شهرستان چی می گذره:

1. با کادری های نیروی انتظامی معمولن رفیق بودیم. یکی از اونها چند تا دوست دختر توی همون شهر داشت. در عین حال شدیدن هم به گشت های ارشادی علاقه داشت! هر وقت باهاش می رفتم گشت موتوری مستقیم می رفت توی پارک و به هر دختر و پسری که کنار هم نشسته بودند گیر می داد. اگه هم چند سوژه نزدیک هم بودند یکی از اونها رو به من می سپرد! اونهایی که من می رفتم کنارشون کارت شناسایی شون و می خواستم و بعد بهشون پس می دادم و می گفتم سریع از اینجا دور شین!!

2. از ساعت یک شب به بعد ماشین هایی که گشت شبونه داشتند معمولن یه جای خلوت پارک بود و همه سرنشین هاش خواب!!!

3. یه مدت توی ماشین های گشت اسپری رنگ بود. ویژه پاک کردن شعارهای «ما هستیم»!!

4. توی بازداشتگاه های کلانتری ها بوی گ ... می اومد!

5. قسمت مبارزه با مواد مخدر چند تا خونه توی شهر اجاره کرده بود که به «خانه امن» مشهور بود. معاملات صوری با فروشندگان مواد مخدر در این خونه ها انجام می شد. اعتراف گرفتن از متهمان مواد مخدر هم بلا استثنا با شکنجه های جسمی همراه بود.

6. چند تا از ماشین های گشت که شامل پژو و سمند می شدند ماشین های مصادره ای بودند که از متهمین گرفته شده بود. دو تا از ساختمون های کلانتری ها هم منازل مصادره شده زمان انقلاب بود. توی این ساختمون های غصبی حاج آقا نماز جماعت برپا می فرمودند!!! البته خیلی از کادری ها اونجا نماز نمی خوندند.

7. یه دفعه یه بار قوطی های ودکا کشف کرده بودن بعلاوه چند تا بشکه شراب خونگی. مراسم انهدامش اینجوری بود که همراه با فیلمبرداری و نظارت توی چاه فاضلاب خالی می کردند. تا یک ماه تمام حمام ها و مستراح ها بوی گند گرفته بود!!

8. تمام تعطیلی ها و جشن ها نیروی انتظامی آماده باشه. پرسنل نیروی انتظامی از بدبخت ترین آدم ها هستند. به خاطر همین هم اکثر شون عقده ای هستن و صحنه هایی رو که هر روز می بینید رو پدید می یارن. یادمه سه تا از پرسنل اونجا قبلن گاوداری داشتن!!!

9. قریب به اتفاق پرسنل نیروی انتظامی به پرسنل سپاه و حقوق هاشون حسودیشون می شد.

10. شانس بد ما توی گیر و دار انتخابات و ماجراهای بعد از اون من هنوز مشغول خدمت بودم. از پنج شنبه 21 خرداد آماده باش شروع شد. یادمه توی انتخابات هرچی سرباز بود همه به میرحسین رای داده بودن. کادری هایی که هم که با خودم رفیق بودن از 8 نفر 6 نفرشون به کروبی و میرحسین رای داده بودن. دیگه من یادمه که تا روز پایان خدمتم سیستم اداری نیروی انتظامی به هم خورده بود. بخش اداری تعطیل شده بود. هر روز از ساعت 4 بعد الظهر آماده باش شروع می شد و کلیه پرسنل باید می یومدن لباس ضد شورش و باتوم می گرفتن و می رفتن توی خیابون تا ساعت 3 بعد از نصفه شب. کسی حق حمل اسلحه در بیرون رو نداشت. فقط باتوم و سپر. من هر شب فرار می کردم یه جایی از کلانتری قایم می شدم. اینقدر اوضاع خر تو خر و بی ریخت بود که کسی متوجه نمی شد. وقتی توی کلانتری پرسنل منتظر بودن تا زمان اعزام به داخل خیابون های شهر توی خبرها رو از رادیو فردا که توی ماشین ها روشن بود می گرفتن!!! البته توی جمعای دو یا سه نفره که بقیه نفهمند. اما یادمه دیگه کم کم پرسنل خسته شده بودن. چون واقعن زندگی شون مختل شده بود.

اوضاع که یه کم اروم شد خدمت منم به سر رسید. خدا خدا می کردم به خاطر اوضاع کشور ترخیص ها رو عقب نندازن که خوشبختانه مشکلی پیش نیومد. اما خدا می دونه افتضاح ترین جایی که ممکنه یکی خدمت کنه ارگان نیروی انتظامی یه. کثیف ترین جای ممکن. واقعن نیروی افتضاحی ایران اند.
اگه بشه در آینده باز از هم خاطرات و تجاربم خواهم گفت.

۱۳۸۹ آبان ۱۵, شنبه

سید حسن نصرالله، نوه امام روح الله!

طبیعی است. سی و دو سال است مملکت ایران به دست کسانی اداره می گردد که نسب عربی دارند و به آن افتخار می کنند. می دانید که چه کسانی را می گویم؟ عمامه سیاه ها. سید روح الله خمینی، سید علی خامنه ای . . . . عمامه سفید ها هم لباس عربی بر تن می کنند و از اینکه لباس پیامبر اسلام را بر تن دارند برای خود احترام می خرند.


مگر همین اوایل انقلاب را به یاد ندارید صادق خلخالی کمر همت بست برای تخریب تخت جمشید؟؟

مگر راستی و درستی از سخنان کوروش نمی بارید؟ الان مگر جز دروغ و ریا چیزی وجود دارد؟

وقتی تلویزیون های جمهوری و اسلامی را تماشا می کنید مگر چیزی جز کلم به سرها و ریش و پشمشان می بینید؟

مگر اثری از روز کوروش بزرگ باقی مانده است؟ تا دلتان بخواهد بزرگداشت روزهای اعراب: ولادت، شهادت، ولادت، شهادت، غدیر خم، عید قربان . . .

آیا بویی از زردشت به مشام می رسید؟ گفتار و پندار و کردار نیک را می گویم. اعیاد زردشتی چه روزهایی است؟ کسی می داند؟

مگر مولوی اهل ترکیه نیست؟ مگر ابن سینا تاجیک نیست؟

مگر تماشای منشور حقوق بشر کوروش چیزی جز حقارت کنونی مان را به یاد می آورد؟

مگر در صدا و سیما سازهای موسیقایی ایرانی را پشت گل و بته پنهان نمی کنند؟

پس حسن نصرالله شکم گنده پر بیراه نمی گوید. اگر اثری از تمدن ایرانی دیدید حتما ما را هم خبر کنید.


۱۳۸۹ آبان ۱۰, دوشنبه

اين بار اگر بنا باشد استبداد فرو افتد نبايد با استبداد ديگری فروريخته شود

خلاصه:
 
مشکل ما و مشکل بزرگ و اصلی ما هنوز قصه استبداد است و سالهای سال است که بنده بر اين عقيده ام و آن را ابراز کرده ام که نه چپ نه راست، نه سکولار نه غيرسکولار، اينها مسائل فرعی ماست؛ آنچه درجامعه اصالت دارد و اهميت دارد، مشکل آفرين است و به صورت يک معضل لاعلاجی درآمده است عبارت است از معضل استبداد که متأسفانه بدل به طبيعت و عادت ثانوی ما شده است
ما در قيام بهمن 57 استبدادی را با يک استبداد ديگر به زمين زديم.استبداد سلطنتی را با استبداد ولايتی فرو ريختيم. امّا عاقبت در همان دام استبداد باقی مانديم.

ما به چنين بليه ای مبتلا شده ايم. اين بار اگر بنا باشد استبداد فرو افتد نبايد با استبداد ديگری فروريخته شود. اين هنر نيست، اين درس نگرفتن از تجربه تاريخی است. اين دفعه ما بايد با يک تئوری و ذهن روشنی به سراغ فرو کوفتن استبداد برويم و او را با چيزی بکوبيم که از جنس استبداد نيست بلکه از جنس حّق است و از جنس دموکراسی و عدالت است.

به ما اگر آزادی بدهند، به زودی به هرج و مرج کشيده می شويم، بزودی يقه يکديگر را خواهيم گرفت، اوّل سراغ تسويه حساب با يکديگر می رويم، که متأسفانه آفتی است. من به ياد دارم که اوّل انقلاب دقيقا اين اتفاقات افتاد. آزادی موقّتی که پديد آمد مردم ما رفتند به سراغ تسويه حساب با يکديگر و جامعه را بيمار کردند و قصّه ادامه پيداکرد تا وضعيتی که ما امروز داريم.

يکی از تعبيرات بسيار زيبائی که مرحوم بازرگان بعد از انقلاب به کار می برد می گفت: در کار دين مگر مردم طفل اند که هنوز آنها را از پستان ولايت شير می دهيد؟

آقای بازرگان با کمال جرأت می گفت : "اسلام برای ايران است نه ايران برای اسلام." و اين از آن سخنان شجاعانه ای بود که کمتر کسی جرأت می کرد در آن دوران و حتی در اين دوران بر زبان آورد ولی او اين را با صراحت می گفت.

فقيه می گويد حکم الهی اين است، ما عمل می کنيم، نتيجه اش هر چه می‌خواهد، بشود.ولی يک دانشمند علوم تجربی که اين را نمی گويد. او می گويد ما بايد ببينيم اين در عمل چه جوابی می دهد؟ اگر هزار نفر را دست بريدی و دزدی در کشور کمتر نشد هيچ، بيشتر هم شد، آن موقع بايد بفهميم که اين حکم بايد اجرا بشود يا نبايد. اين تجربه يک عالم دانشگاهی است. ولی برای يک فقيه اين محاسبات مطرح نيست. حکم الهی است و بايد اجرا شود، هرچه می خواهد پيش بيايد. ما بايد تکليفمان را انجام بدهيم. اين ولايت فقيه همچين چيزی بود.

آقای منتظری واقعيت را ديد. ديد که بالاخره اين حرفهائی که در عالم سياست و تجربه ای که فيلسوفهای فرنگی آورده اند حرف بيهوده ای نيست وقتی می گفتند: قدرت فساد می آورد و قدرت مطلق فساد مطلق می آورد.


اخلاق از سياست جدا نمی شود
همين ليبراليسم را ببينيد- که ما می گوئيم به دين و به اخلاق کسی کاری ندارد. ليبراليسم دو سه اصل اخلاقی خيلی مهم دارد. يکی اش اصل مداراست، آدميان با هر مشربی، با هر منشی و با هر مذهبی در کنار يکديگر همزيستی مسالمت آميز داشته باشند و به يکديگر تعرض نکنند.

در جوامع اروپائی، اول مردم ليبرال شدند بعدا حکومتها ليبرال شدند نه بالعکس. حکومتها جامعه را ليبرال نکردند – اشتباه نکنيد. فيلسوفها در اين جوامع آنقدر کار کردند و انديشه خود را نشر و توزيع کردند تا به خورد ذهنها رفت که بگويند ليبراليسم انديشه نيکوئی است و سعادت و خوشبختی در اين جهان برای آنها به بار می آورد. دولت و حکومت که ميوه اين جامعه بود و از دل اين جامعه روئيده بود، همان خوی و خصلت را پيدا کرد و به آن خواسته جامعه پاسخ مثبت داد.

دين بايد از سياست جدا شود، آيا واقعا مسئله ما اين است؟ ما اگر از اين نقطه آغاز کنيم، می توانيم گره ها را باز کنيم؟ ام المشکلات ما اين است؟ حکومت اعلان کند ما ديگر کاری به دين نداريم و قوانين فقهی را اجرا نکنيم، مسائل ما حل می شود؟ ما می توانيم استبداد سکولار داشته باشيم –يکی بيايد استبداد بورزد دينی هم نباشد- چه اشکالی دارد؟ نه اينها نيست – نمی گويم اينها هيچ نيست ولی اينها نقطه آغاز ما نيست. و اگر از اين راه ها برويم داريم بی راهه می رويم. جامعه ديندار خودمان را بر می انگيزيم و آشفته می کنيم.

می دانيد مهمترين آفت و مهمترين مضرّت و مهمترين مفسدت که استبداد دارد چيست؟ اين است که خوی غلامی را در آدميان پرورش می دهد. آزادگی را از آنها می‌گيرد. اين را دست کم نگيريد.

حق، يک مفهوم بسيار مهم و فربه است که ما به آن احتياج داريم در جامعه خودمان و ما اگر بتوانيم اين را زنده کنيم، راه درست را کم و بيش انتخاب کرده ايم.
حق طلبی: حق در مقابل تکليف، حق در مقابل استبداد – حق مداری. اگر چنين چيزی را ما بتوانيم دنبال بکنيم، آن موقع ما استبداد را با استبداد فرو نکوبيديم بلکه استبداد را با مفهوم حق فرو‌ کوفته‌ايم. و از اينجاست که ما می توانيم شادمان باشيم که راه تازه ای بر دل تاريخ خودمان گشوده ايم.

سیاست و اخلاق
عبدالکریم سروش
مطلبی بود که باید همه می خوندیم. چون مطلب واقعن طولانی بود من گل مطلب رو به طور خلاصه اینجا آوردم تا از دستش ندیم. حیف می بود اگر اینطور می شد.
متن مقاله

.